با مولانا

ساخت وبلاگ

چون نمردی گشت جان کندن دراز

مات شو در صبح ای شمع طراز

تا نگشتند اختران ما نهان

دانکه پنهانست خورشید جهان

تا قبل از مرگ جسم نمیریم زنده نخواهیم شد

و این جز با تسلیم و انداختن اندوخته های من ذهنی امکان ندارد و خورشید جهان که همان طلوع بیداری و هوشیاری در ماست ظهور نخواهد کرد. 

 

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم

در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم

گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو

زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم

 

وابستگی ها و هم هویت شدگی های ما وزنه هاییست که به پر پرواز ما بسته شده

انسان باید وجود خود را کاملا خالی کند

تنها در اینصورت است که فضایی در درونش باز می شود تا خداوند در او فرود آید

ما چنان از چیزهای زاید و دور ریختنیها انباشته هستیم که اگر خدا بخواهد بر ما نازل شود در وجود ما جایی خالی برای فرود آمدن نخواهد یافت اگر می خواهیم که صدای خدا را بشنویم باید صدای ذهن را خفه کنیم

بی حس و بی گوش و بی فکرت شوید 

تا خطاب ارجعی را بشنوید

لیوان های ما پر است حتی برای یک قطره کوچک نیز جایی نیست

باید لیوان هایمان را کاملا خالی کنیم

راه فانی گشته راهی دیگرست

زانک هشیاری گناهی دیگرست 

این هوشیاری اشاره به هوشیاری جسمیست

این گریه و زاری تو آثار هشیاری توست زیرا وقتی کسی ندامت و افسوس میخوره معلومه که هنوز با نفْس زندگی میکنه… که راه فانی گشتن در جمال حی با غم و افسوس تفاوت داره برای رسیدن به هوشیاری که توام با خرد زندگیست بی زمان شویم حضور بودن در این لحظه است.

هست هشیاری ز یاد ما مضی

ماضی و مستقبلت پردهٔ خدا

آتش اندر زن بهر دو تا بکی

پر گره باشی ازین هر دو چو نی

تا گره با نی بود همراز نیست

همنشین آن لب و آواز نیست

وقتی در مقابل حوادث بیرونی واکنش نشان نمیدهیم شکایت نمی کنیم ستیزه نمی کنیم یا به خوشی های زود گذر شاد نمی شویم جان ما با جان خداوند یکی می شود

همان که مولانا گفته است باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

مولانا از زبان خدا می گوید

غم گذشته و نگرانی آینده را اگر رها کردی لطف و کرم زندگی دو صد چندان به تو میرسد چون اگر در این دو سیر کنیم چون پرده ای روی ماه و هوشیاری ما را می پوشاند و جانمان را گره میزند

از نیی که پر گره باشد نوایی خوش بیرون نمیاد و جریان آب کوثر و یا آب زندگی را میگیرد همین که وجود مان خالی باشد و چیزی را در درون خود نبینیم ناگهان همه چیز نورانی میشود هزاران گل در وجودمان شکوفا میشود سرشار از رایحه های دل انگیز و نغمه های دلنشین می شویم نغمه ای که هرگز نشنیده ایم

رایحه ای که متعلق به زمین نیست و آن زمانیست که به زندگی وصل میشوی

 

عادت...
ما را در سایت عادت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzintahmasebi بازدید : 140 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 1:50