روح

ساخت وبلاگ
زندگی برای هرکس به نحوی سخت می گذرد.

هر آدمی دردهای خودش را دارد.

زخم های خودش و رنج های خودش را.

زندگی من اما این وسط در مرحله ی عُسْر درجا می زند. بعد هر سختی آسانی نیست. سختی بزرگتری است که انگار درحال تلاشِ معکوسی! جلوتر نمی رود. این زندگی جلو نمی رود.

[ هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟! ]

ما را دیگر نه نفسی مانده، نه امیدی، نه جانی

ما فقط جسممان را یدک می کشیم. فقط نفس می کشیم که بگوییم جسممان هنوز زنده است.

اما روح ِ مان دارد جان می دهد. افتاده گوشه ی اتاق و کسی کاری از دستش برنمی آید.

به سخت بودنش عادت کرده ام. زندگی را می گویم اما بعضی روزها خیلی سخت می گذرد.

آنقدری که دیگر نمی توانم ادامه بدهم.

من

روح َ م خیلی درد می کند.

عادت...
ما را در سایت عادت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzintahmasebi بازدید : 111 تاريخ : چهارشنبه 15 اسفند 1397 ساعت: 0:22